امروزه گزارشهای توسعه انسانی سازمان ملل برای ارزیابی سطح توسعه یافتگی کشورها مبنا را قدرت انتخاب انسانها قرار میدهد. برای رسیدن به قدرت انتخاب بیشتر برای انسانها نیز، شرایط محیطی باید به گونهای باشد که برابری منصفانه فرصتها را ایجاد کند تا قابلیتهای هر فرد بتواند به کارکرد منجر شود. این شاخص توسعه انسانی، خود از سه مولفه تشکیل میشود: نخست برخورداری انسانها از عمر طولانی و سلامت فیزیکی، دوم توان دانش و معرفتاندوزی و سوم توان دسترسی به منابع و امکانات برای برخورداری از سطح مناسب زندگی. مفروض اساسی این است که با این نوع سنجش، اولا ابعاد گوناگون توسعه انسانی تامین میشود و ثانیا در چنین رویکردی، به انسان همزمان به صورت «ابزار» و «هدف» فرآیند توسعه نگریسته میشود.
این رویکرد در توسعه انسانی اهمیت دو مفهوم را به وضوح نشان میدهد: اصالت آموزش انسانها و ضرورت رعایت عدالت اجتماعی در دسترسی به آموزش بدون درنظر گرفتن انواع تبعیضها. با این حال در تفسیر اصل برابری آموزش از آغاز پیدایش رویکرد توسعۀ انسانی، دیدگاه های متعارضی به وجود آمد و هر یک بر معیاری از برابری تأکید می کرد. شاهد این امر را می توان در این دید که اکنون در بیش از ۲۰ پایگاه بین المللی داده که اختصاصاً بر وضعیت نابرابری آموزش تمرکز کرده اند، بیش از ۲۰ معیار، بعد و سطح برای نابرابری مد نظر قرار گرفته است.
اگر تعاریف متفاوت از نابرابری آموزش را در یک طیف در نظر بگیریم، در یک سوی این طیف گفتمانی قرار دارد که تأکید بر برابری آموزش را تنها در برابری فرصت در دسترسی به آموزش فارغ از ماندگاری کودک در نظام آموزش، کیفیت آن و در نهایت نتایج آن در نظر می گیرد و از ابعاد نابرابری، تنها نابرابری های ناشی از عناصر غیر اکتسابی( مانند جنسیت و معلولیت و…) را غیر مشروع می داند ؛ و در سوی دیگر طیف گفتمانی قرار دارند که برابری آموزش را به معنی دربرگیرنده بودن(inclusive ) کامل نظام آموزش فهم می کند. در این نگاه هدف نظام آموزشی نه فقط جذب حداکثری، بلکه حفظ و نگهداشت و در نهایت یادگیری و نتایج آموزشی برابر است و ابعاد نابرابری آموزش را نیز تنها در نابرابری های ناشی از عناصر غیر اکتسابی نمی بیند بلکه معتقد است آموزش باید نابرابری های ناشی از پایگاه طبقاتی و اجتماعی افراد را نیز جبران کند.
معیارهای سنجش میزان نابرابری آموزش نیز بر همین مبنا، در دو سوی این طیف قرار میگیرند، در یک سو شاخص هایی قرار دارند که بر برابری در دسترسی به آموزش تأکید می کنند و اصطلاحاً میتوان آنها را شاخص های حداقلی در برابری آموزش نامید و در سویی دیگر شاخص هایی قرار دارند که بر ماندگاری، موفقیت و یادگیری برابر همۀ گروه های اجتماعی علاوه بر دسترسی تمرکز می کنند و اصطلاحاً میتوان آنها را شاخص های حداکثری در برابری آموزش دانست. ابعاد مورد توجه برای سنجش نابرابری آموزش نیز در دو سر این طیف به صورت متفاوتی مورد توجه قرار می گیرد. به طور کلی نابرابری ها هشت بعد دارند: بعد جنسیتی، سکونتی(شهری-روستایی و استانی)، وضعیت اقتصادی-اجتماعی، قومیت، دین، زبان، ناتوانی و وضعیت مهاجرت.
برای سنجش وضعیت نابرابری آموزش در ایران نیز، اگر بخواهیم دیدی جامع داشته باشیم، نیاز است به هر دو سر این طیف نظر کنیم. در این یادداشت، بر مبنای مروری جامع بر پایگاه های دادۀ داخلی و خارجی و نیز محاسبۀ برخی شاخص های جدید، وضعیت گذشته و حال نابرابری آموزش در ایران مورد بررسی قرار خواهد گرفت و از میان ابعاد نابرابری آموزشی، عمدتاً نابرابری های ناشی از شکاف های سکونتی( شهری-روستایی و منطقه ای) و در موارد معدودی نابرابری های ناشی از وضعیت اقتصادی-اجتماعی مد نظر قرار گرفته است که در چهار سطح نابرابری در سواد، نابرابری در دسترسی، نابرابری در ماندگاری و نابرابری در خروجی های یادگیری به آنها خواهیم پرداخت.
وضعیت شاخصهای نابرابری در سواد
برابری در سواد از جمله شاخص های حداقلی در حوزۀ برابری آموزش است. به ویژه برابری در شاخص سواد جمعیت جوان(۱۵ تا ۲۴ ساله) که از مهم ترین شاخص های اهداف توسعه هزاره است، از جانب اکثر کشور ها مورد توجه خاص قرار گرفته است. بررسی وضعیت سواد جمعیت جوان در سه دهۀ گذشته نشان میدهد که وضعیت بی سوادی استانی همچون سیستان و بلوچستان نسبت به میانگین کشوری، اگرچه تغییر داشته است اما همچنان با سایر استان ها و نیز میانگین کشوری تفاوت بسیاری دارد. در سال ۷۰، با میانگین بی سوادی کشوری ۱۵ درصد، استان سیستان و بلوچستان ۴۷ درصد، در سال سال ۷۸، با وجود میانگین ۵ درصدی کشور، سیستان و بلوچستان ۳۱ درصد و در سال ۹۵، با وجود میانگین کشوری ۳ درصد، سیستان و بلوچستان ۱۳ درصد از جمعیت جوانش بی سواد بوده اند(سالنامۀ آماری مرکز آمار ایران).
در شاخصی فقر آموزش نیز که به وضعیت تفاوت سواد در خانوارها می پردازد و خانوارهای دارای کمتر از ۵ سال تحصیل را معیار فقر آموزش قرار میدهد، استان سیستان و بلوچستان، در سطح روستایی، ۴۱ درصد و شهری، ۱۷ درصد فقر آموزش داشته است و میانگین فقر آموزش در سه استان سیستان و بلوچستان، یزد و تهران و آذربایجان غربی فاصله ی زیادی با میانگین کشوری دارد(رستمی و همکاران، ۱۳۹۵).
نکته ای که نباید از خاطر برد این است که این شاخص ها صرفاً به داشتن یا نداشتن سواد توجه می کند که حداقلی ترین شاخص در این حیطه است و پرداختن به مقولۀ کم سوادی نیز از اهمیت جداگانه ای برخوردار است و از آنجا که نیمی از بزرگسالان با سواد ، کم سواد( زیر سیکل) هستند(سرشماری نفوس و مسکن در سال ۹۵)، می توان گفت وضعیت استان های محروم تر، نگران کننده تر نیز خواهد شد.
وضعیت شاخص های نابرابری در دسترسی
برابری در دسترسی به آموزش از جمله شاخص های حداقلی در حوزۀ برابری آموزش است. در اینجا مروری بر سه شاخص نابرابری در دسترسی خواهیم داشت، نابرابری در دسترسی به آموزش پیش دبستانی، نابرابری در دسترسی به آموزش ابتدایی و بازماندگی تحصیلی و نابرابری فرصت در دسترسی.
دوره پیش دبستانی به عنوان فراهم کنندۀ بنیادهای آموزش سواد پایه یکی از مهم ترین پایه های آموزشی در دنیا به حساب می آید. متأسفانه این دوره در نظام آموزش اجباری و رایگان کشور جایگاه قانونی ندارد. با این حال تأثیر ثابت شدۀ این دوره بر کل دوران تحصیل (به خصوص در مناطق دو زبانه) باعث شده است تا در ۳۰ سال گذشته برنامه هایی برای بالا بردن افزایش پوشش پیش دبستان اجرا گردد. در شرایطی که آمار کنونی نرخ پیش دبستان به دلیل تکثر متولیان در این حوزه، محل مناقشه است(از ۴۲ درصد در گزارش توسعه انسانی تا ۵۸ درصد در گزارش آموزش برای همه)، طبق گزارش آموزش برای همه(EFA) اختلاف نرخ پوشش پیش دبستانی میان مناطق شهری و روستایی، از دهۀ هشتاد تا نود در ایران تغییری نداشته و ۱۵ تا ۲۰ درصد فاصله میان این دو منطقه همواره برقرار بوده است. با این حال به نظر میرسد در دهۀ ۹۰ و با تصویب دستورالعمل پیش دبستانی رایگان در مناطق دو زبانه، این شکاف در این مناطق کمی جبران خواهد شد.
مقاطع ابتدائی و راهنمایی در ایران مانند بسیاری از کشورهای جهان به عنوان دوره لازم التعلیم محسوب میشوند و به همین دلیل شاخص پوشش مقطع ابتدائی از شاخصهای اصلی برای بررسی وضعیت نابرابری آموزشی در ایران است. در رابطه با این شاخص اگرچه میانگین کلی از سال ۵۰ که ۵۱ درصد بوده ، تقریبا به ۱۰۰ نزدیک شده است، اما همچنان شکاف استانی در نرخ پوشش مقطع دبستان بارز است و مناطق محروم، مرزنشین و دو زبانه مانند سیستان و بلوچستان، کردستان و آذربایجان غربی در سال های اخیر با حدود ۹۰ درصد پوشش تقریبی، کمترین نرخ ثبت نام دبستان را دارا هستند.
شاخص بازماندگی از تحصیل از زاویه ای دیگر دسترسی به آموزش عمومی را اندازه گیری میکند. دو پژوهش ملی MICS (در دهۀ هفتاد)و EPDC(در دهۀ هشتاد) در ایران نشان می دهد که سه استان سیستان و بلوچستان، آذربایجان غربی و کردستان، بیش از بقیۀ استان ها دارای کودکان بازمانده از تحصیل در مقطع ابتدایی هستند و محاسبات پژوهشی در وزارت رفاه که یک دهه بعد(سال ۹۵-۹۶) انجام گرفته است نیز همچنان گویای شکافی استانی است و نشان میدهد که بیشترین نرخ بازماندگی از تحصیل در دوره دبستان با فاصله بسیار نسبت به سایر استان ها به سیستان و بلوچستان تعلق دارد. بازماندگی از تحصیل در این استان نزدیک به ۹درصد بوده، در حالی که این نرخ در سایر استان های کشور کمتر از ۲.۶ درصد است. استان های لرستان، خوزستان و آذربایجان غربی نیز بیشترین درصد بازماندگی از تحصیل را پس از سیستان و بلوچستان دارند.
شاخص سوم، شاخص برابری فرصت آموزش است که نشان دهندۀ عدم اثرگذاری شرایطی همچون جنسیت، نژاد، محل تولد یا پیشینه بر شانس دسترسی به آموزش است. این شاخص در ایران تنها برای یک پایه محاسبه شده است و نشان میدهد که در پایۀ پنجم ابتدایی، ۲۲ درصد از کودکان در کشور فرصت نابرابری در دسترسی به آموزش داشته اند(این شاخص نسبت به سال ۸۳، ده درصد بهبود داشته است). در این مطالعه نشان داده شده است که افزایش میانگین تحصیلات والدین و سرانه درآمد خانوار، احتمال حضور به موقع کودکان را افزایش داده است.( ابونوری و محمدی،۱۳۹۶)
وضعیت شاخص های نابرابری در ماندگاری یا ادامۀ تحصیل
شاخص هایی که توانایی سیستم آموزشی کشور در نگهداری دانشآموزان را نشان می دهد، عبارت اند از: شاخص ترک تحصیل و نرخ ماندگاری، شاخص تکرار پایه، نرخ ارتقا، ضریب نابرابری و ضریب جینی طول دورۀ تحصیل، میانگین طول دورۀ تحصیل، ضریب کارایی و شاخص افت تحصیلی. محاسبات این دسته شاخص ها، اساساً به صورت رسمی در ایران اعلام نمی گردد و حتی در برخی پایه ها، داده های خام سالنامه به صورت غیر واقعی اشتباه اعلام شده اند. در متوسطۀ دوم نیز به دلیل ندادن بخشی از داده ها در سالنامۀ آماری، اساساً امکان محاسبۀ نرخ ها وجود ندارد. در اینجا به برخی یافته های این شاخص ها اشاره خواهیم کرد.
در سال ۱۳۷۰ نرخ کلی ماندگاری، ۸۳.۷ درصد برای کل کشور است. در حالی که سیستان و بلوچستان(۷۱.۶%)، آذربایجان غربی (۷۱%) و همدان با (۷۶%) کمترین میزان ماندگاری را به خود اختصاص دادهاند.در سال ۱۳۷۸ در کل نرخ ماندگاری به ۹۰.۵ ارتقا یافته است و سه استان محروم در این شاخص را به ترتیب سیستان و بلوچستان(۷۲.۷%)، آذربایجان غربی(۸۲.۱%) و آذربایجان شرقی(۸۵.۴) هستند و یافته های ما در سال ۱۳۹۵نیز نشان میدهد که با وجود افزایش نرخ ماندگاری تا ۹۸.۹ درصد در ابتدایی و ۹۶.۶ درصد در متوسطه اول، شکاف استانی در این مقاطع همچنان بالاست و سه استان سیستان و بلوچستان(۵.۳)، لرستان(۳.۵) و کهکیلویه و بویر احمد(۳.۳) در ابتدایی و سیستان و بلوچستان(۹.۷)، آذربایجان غربی(۵.۰۸) و خراسان شمالی(۵.۰۷) به ترتیب بالاترین نرخ ها را در ترک تحصیل دارا هستند.
یکی دیگر از شاخص ها در حیطۀ نابرابری در ماندگاری، شاخص ضریب نابرابری و ضریب جینی است که نحوه توزیع میزان ماندگاری طول دوران تحصیل را محاسبه می کند. هرچند این الگوها میتوانند گویای بخشی از وضعیت نابرابری آموزشی در هر کشور باشند، کمتر در آموزش و پرورش ایران مورد محاسبه قرار گرفته اند یا صرفا به صورت کشوری اعلام می شوند. در گزارش توسعه انسانی وضعیت نابرابری آموزش در ایران در سال ۹۵-۹۶، ۰.۳۷ اعلام شده است که در مقایسه با ضریب ۰.۲۵ در میانگین جهانی، یک و نیم برابر بیشتر و در مقایسه با کشورهای توسعه یافته، دو تا سه برابر بیشتر است. پژوهش بانک جهانی در دهۀ هشتاد در ایران نیز نشان میدهد که اگر این شاخص تا سطح استانی و شهری روستایی، محاسبه شود، وضعیت نگران کننده تری را نیز نشان میدهد( ضریب نابرابری آموزش در کل کشور در دهۀ ۸۰ (۰.۴۴) است، در حالی که این شاخص در مناطق روستایی و ویژه زنان تا ۵۵ درصد نیز افزایش دارد).
وضعیت شاخصهای نابرابری در خروجیهای یادگیری
این دسته از شاخص ها، نشانگر نابرابری در پیامدهای آموزش و پرورش اند، شاخص افت تحصیلی و شاخص های مربوط به کیفیت یادگیری از این جمله اند. در ادامه به بررسی برخی آمار در شاخص های کیفیت یادگیری(تیمز و پرلز) خواهیم پرداخت. شاخص های مربوط به کیفیت یادگیری یکی از محتوایی ترین شاخص های سنجش نابرابری هستند و به همین سبب تفاسیر و نتایج زیادی می توان برداشت نمود.
در بعد تأثیر شکاف طبقاتی بر نابرابری یادگیری، براساس پژوهش وحید منش(۲۰۱۷) بر روی نتایج آزمون سال ۲۰۱۱ آزمون تیمز و محاسبه نابرابری فرصت در دستیابی به آموزش با کیفیت بر روی کشورهای شرکت کننده در این آزمون (که در شکل ۱۳ نمایش داده شده است)، ایران یکی از کشورها با نابرابری شدید در میزان یادگیری می باشد. نتایج پژوهش صالحی اصفهانی(۲۰۱۳) نیز نشان می دهد احتمال اینکه یک کودک ۴ ساله در خانواده ای با بالاترین امکانات (دهک های بالای اقتصادی) در امتحان (ریاضی) تیمز سال ۲۰۰۷ در میان ۱۰ درصد اول آزمون قرار گیرد، ۵۵درصد است. در مقایسه شانس کودکی که کمترین حمایت را در خانواده دارد، (دهکهای پایین اقتصادی) تنها ۴ درصد است. همچنین نابرابری در این آزمون از سال ۱۳۸۰ تا ۱۳۹۰ رو به گسترش بوده است.
مطالعۀ مقایسه ای ما از نمرات دانش آموزان ایرانی در آزمون های تیمز و پرلز در سالهای ۲۰۰۳، ۲۰۰۷، ۲۰۱۱ و ۲۰۱۵، نابرابری میان شهر و روستا و همچنین فقیر و غنی را به وضوح نشان داده است.
برای مثال نمودار زیر نمرات فرزندان خانواده های گروه های مختلف در آمدی در بخش ریاضی آزمون تیمز نشان داده شده است. این جدول نشان دهنده رابطه مستقیم میان سطوح در آمدی و دستیابی به آموزش با کیفیت است و گویای آن است که ثروتمندان بیش از ۲ برابر فقرا به آموزش با کیفیت می رسند. همچنین نتیجه دیگری که می توان از این آمار گرفت فاصله گرفتن هر چه بیشتر ثروتمندان از فقرا در سطوح بالای یادگیری است. این بدان معنی است که یک دانش آموز دبستانی ثروتمند ۳ تا ۴ برابر شانس بیشتری برای موفقیت در آزمونهای دشوار دارد. از این الگوها می توان حدس زد که در مقاطع بالاتر تحصیل نیز این شکاف وجود داشته و حتی تعمیق می یابد و توان دانش آموزان کم بضاعت برای رقابت در آزمونی مانند کنکور را چندین برابر کمتر از اقشار مرفه خواهد نمود.
در بعد تأثیر شکاف شهری- روستایی بر میزان یادگیری نیز یافته های این آزمون ها وضعیتی مشابه را نشان میدهند.بررسی نتایج آزمون پرلز نیز نشان می دهد که شکاف شهری و روستایی نیز در سطوح مختلف دشواری آزمون، بسیار زیاد است. برای مثال معدل نمرات دانش آموزان دبستانی شهرنشین در سطوح ۱، ۲ و ۳ دشواری، دو تا سه برابر معدل دانش آموزان روستایی است. این آمار حکایت از آن دارد که کیفیت یادگیری در مناطق شهری بیش از دو برابر مناطق روستایی است. به معنای دیگر دانش آموزی که در یک شهر معمولی زندگی کرده و دوران دبستان را به پایان رسانده است، در حالت عادی دو برابر یک دانش آموز روستایی مهارت های مربوط به خواندن را داراست.
مقایسه آزمون پرلز (مهارتهای خواندنی قطع دبستان) سطح ۱ و ۲ | ||||
سطح | سطح ۱ | سطح ۲ | ||
سال/ شهری|روستایی | نمره شهری | نمره روستایی | نمره شهری | نمره روستایی |
۲۰۰۱ | ۷۸ | ۵۲ | ۴۵ | ۲۱ |
۲۰۰۶ | ۷۴ | ۵۲ | ۴۲ | ۲۳ |
۲۰۱۱ | ۸۳ | ۶۵ | ۵۵ | ۲۹ |
الگوی جداول و نمودارهای بالا در مورد شکاف شهر و روستا، در آزمون تیمز نیز با مشابهت ۹۰% تکرار شده است. این بدین معناست که سطح کیفیت یادگیری ریاضیات و علوم در مناطق شهری به طور متوسط بیش از ۲ برابر مناطق روستایی در کشور است.
علاوه بر این، مقایسه این شکاف میان سال های ۱۳۸۰ تا سال ۱۳۹۴ نشان می دهد که علی رغم بهبود نسبی وضعیت نمرات دانش آموزان روستایی، فاصله میان شهر و روستا در کیفیت یادگیری طی این ۱۵ سال تغییر چندانی نکرده است.
کلام آخر
در یک مرور جامع بر یافته های نابرابری آموزش در ایران، نخستین نکته ای که به چشم می آید، محدودیت دسترسی به اطلاعات است و آموزش و پرورش ایران تاکنون تنها به صورت مقطعی، محدود و صرفاً در سطح کشوری، اطلاعاتی را در اختیار چند پایگاه بین المللی داده قرار داده است (البته در این بین پایگاه بین المللی( IEA ) در حیطۀ کیفیت یادگیری، یک استثنا است).
پایش مستمر و ملی وضعیت نابرابری آموزش در ایران، دست کم تا سطح منطقه ای و شهری- روستایی امروز یکی از ضرورت های سیاست گذاری آموزش در کشور است. در شرایطی که تقریباً تمامی شاخص های مورد بررسی گویای آن هستند که وضعیت آموزش در مناطق مرزی و استان های محروم، با میانگین های کشوری فاصلۀ زیادی دارد، عدم شفافیت در ارائۀ آمار، سیاست گذاران را دچار فریب میانگین ها خواهد کرد و ضرورت سرمایه گذاری و هزینه کرد دولت در حوزۀ آموزش را کمرنگ تر می سازد. از دیگر سو، یکی از چالش های نظام آموزش، توزیع مخارج بدون احتساب نیازهای آموزشی منطقه هاست، اگر وضعیت نابرابری آموزش در مناطق کشور محاسبه گردد، به توزیع عادلانه تر بودجه متناسب با کمبود ها و نیازهای مناطق محرومتر کمک بیشتری خواهد کرد.