چند روزی است روایتی از ماجرای تکاندهندۀ مواجهۀ غیرانسانی و مرگبار مرزبانی ایران با مهاجران افغانستانی به نقل از رسانهها نقل میشود. طبیعتاً از همان ابتدای ماجرا باید کمیتهای حقیقتیاب با حضور دولتهای دوطرف و نهادهای مدنی فعال در زمینۀ شفافیت و امور مهاجران تشکیل میشد و موضوع را پیگیری میکرد. اماتاکنون دولت ایران به تکذیب ماجرا بسنده کرده است. اما واقعیت این است که به تجربههای تلخ دریافتهایم که در چنین ماجراهایی گویا باید اصل را بر صحت تلخترین روایت از ماجرا بگذاریم، مگر آنکه خلاف آن ثابت شود! یادآوری برخی روایتهای مواجهههای اینچنینی با هموطنان خودمان در داخل شاید نشانی از این ملاحظه باشد.
سال ۹۱ یا ۹۲ بود که مسئولان شهرداری شیراز کارتنخوابها را از سطح شهر جمع کردند و در بیابانهای اطراف بندرعباس رها کردند و شاید بدشان نمیآمد کمی پایینتر آنها را به دریا بریزند؛ ماجرایی که به مرگ چند نفر منجر شد. گویا در همان سالها همین ماجرا در تهران هم رخ داده است و بیش از ۱۰ نفر در بیابانهای اطراف قم جان دادهاند. فاجعۀ اردوگاه شفق و مرگ بیش از ۵۰ کارتنخواب در اثر بیماری در آن هنوز در ذهنها باقی است؛ اردوگاهی که گویا مکانی بوده برای تحقیر آدمهایی که از نگاه دستاندرکاران آن (از پزشک اردوگاه گرفته تا مدیرو مأمور) قابل بازیافت نبودهاند! مرگ سالانه چند ۱۰ نفر کولبر و شوتی در مرزهای غربی و جنوبی کشور با شلیک مستقیم نیروهای مرزی هم که دیگر به امری عادی تبدیل شده است. میتوان این فهرست را با ماجراهای بیشتری ادامه داد.
در مواجهه با چنین ماجراهایی به ترکیبی از ناباوری و کوری اخلاقی رسیدهایم. در ابتدای هر ماجرا ما هم نمیخواهیم باور کنیم که فاجعههایی چنین غیرانسانی رخ داده، چراکه برای فاجعه هم سقفی قائلایم، اما بهتدریج درمییابیم که ای کاش فاجعه از آنچه روایت میشود، بدتر نباشد. در ماجرای ساقطشدن هواپیما نمیخواستیم باور کنیم که در اثر اشتباه چنین فاجعهای رخ داده، و حالا به جایی رسیدهایم که میگوییم ای کاش ماجرا سهوی بوده باشد نه عمدی! دربارۀ ماجرای کشتههای کرمان در جریان تشییع سردار سلیمانی، و حالا در ماجرای شلیک به ناوچۀ کنارک هم همینطور.
تعدد چنین رویدادهای خرد و کلانی بهتعبیر زیگمونت بامن (جامعهشناس لهستانی) ما را به کوری اخلاقی دچار کرده؛ سازوکارهایی که در مواجهه با بیاخلاقیهای پیرامونی ما را به کوری و نادیدهانگاری میکشاند و به تعبیر ریموند گس (استاد فلسفۀ سیاسی کمبریج)، این نادیدهانگاری آغاز سیاستزدایی از جامعه است.
دولت باید از ماجرای آبانماه ۹۸ درس میگرفت. همانطورکه در آن ماجرا تعلل در ارائۀ گزارش به جامعه منجر شد تا بالاترین آمار کشتههایی که از سوی رسانههای جهانی اظهار شد، مبنای تحلیلها و باور مردم قرار گیرد، در ماجرای برخورد مرزبانی ایران با مهاجران هم هر چه بیشتر در زمینۀ گزارشدهی شفاف و برخورد با عاملان تعلل کند، تلخترین روایت از ماجرا به باورپذیرترین روایت بدل خواهد شد.