همین که در ایران دموکرات باشید کافی نیست

فردین علیخواه|جامعه شناس

iran

هر ساله بر تعداد ایرانیانی که به قصد مهاجرت کشور را ترک می کنند و در کشورهای توسعه یافته سکونت می گزینند افزوده می شود. شاید بیشتر آنان از وضع موجود در کشورشان رضایتی ندارند و برای داشتن آینده ای بهتر این تصمیم دشوار را اتخاذ می کنند. بی اساس نیست اگر گفته شود که عده ای از آنان با احساس « بیزاری» از کشور خود می روند و این بیزاری لزوما متوجه عرصه سیاست نیست، بلکه عرصه های اجتماعی و فرهنگی جامعه ایرانی را نیز دربرمی گیرد.

به دلیل پذیرش مهاجرانی از سراسر دنیا، اکثر کشورهای مهاجرپذیر دارای تنوعات گستردۀ قومی، زبانی، دینی و فرهنگی هستند. برای مثال اگر شما در جایی خانه ای اجاره می کنید باید این انتظار را داشته باشید که همسایه دیوار به دیوار شما کامبوجی، افغان، بنگلادشی، نیجریه ای و یا سوریه ای باشد.

کم نیستند ایرانیانی که وقتی وارد کشورهای مهاجرپذیر غربی می شوند از دیدن ملیت های غیراروپایی، غیرسفیدپوست، غیربلوند، غیرچشم آبی و غیربلندقد جا می خورند و حس بدی به سراغ شان می آید. گویی با پدیده ای مواجه شده اند که اصلا انتظارش را نداشتند. برای مثال وقتی در این کشورها با فردی مواجه می شوند که بسیار بر حفظ حلال و حرام حساسیت دارد؛ جا می خورند. نکته آن است که بسیاری از ایرانیان از آنچه در ایران دیده اند و تجربه کرده اند می گریزند و در مقابلِ خود انتظار یک جامعه اروپایی یکدست را دارند. آنان به هیچ وجه انتظار ندارند که با مردمانی برخورد کنند که مشابه آنها را در ایران هم دیده اند.

اصلا نباید تصور کرد که زندگی در یک جامعه مهاجرپذیر و دارای تنوعات فرهنگی گسترده؛ آسان است. ما تصور می کنیم که توانایی زندگی در کشورهای آزاد و دارای تنوعات قومی، فرهنگی و دینی مختلف را داریم. ولی آیا واقعا این چنین است؟ هموطنانی که ساکن کشورهای اروپایی هستید. تاکنون چند بار پیش آمده است که به سایر ملیت ها صرفا به خاطر ظاهرشان و همچنین کلیشه هایی که از قبل در ذهن دارید؛ با تنفر نگاه کنید؟

زندگی در جامعۀ چندفرهنگی نیازمند داشتن نگرش و مهارت های ارتباطی خاصی است. روشن است که این مهارت ها یک شبه به وجود نمی آید و در طول فرایند اجتماعی شدن توسط نهادهای اجتماعی همچون مدرسه، خانواده و رسانه های جمعی به افراد منتقل می شود. در کشورهای توسعه یافته به طرق مختلف به کودکان می آموزند که نباید نژادپرست و قوم گرا باشند. نباید به عقاید مخالفان خود توهین کنند. باید به پیروان همه ادیان احترام بگذارند. آنان تا به این حد کودکانشان را آموزش می دهند و باز گهگاه رگه هایی از نژادپرستی خفیف در رفتار برخی از آنان بروز می یابد. ولی ما چقدر چنین صفاتی را به کودکانمان می آموزیم؟

در ایران به ما یاد داده اند که فقط به عقاید بعضی ها باید احترام گذاشت. نهادهای رسمی ما به ما یاد داده اند که ما حق هستیم و دیگران باطل! ما با این روحیه به خارج از کشور می رویم. سخن آن است که متأسفانه در ایران، نهادهای اجتماعی افراد را نه برای زندگی در جامعه ای با تنوعات فرهنگی؛ که برای زندگی در جامعه ای یکدست تربیت می کنند. در واقع پیش فرض نهادهای اجتماعی ما آن است که این افراد قرار است در جامعه ای زندگی کنند که همه مردم مسلمان و تنها دارای یک سبک زندگی هستند. از طرف دیگر ما از نظر روان شناسی اجتماعی هم ویژگی های خاص خود را داریم که سیاه و سفید دیدن امور یکی از آنهاست. از نظر ما آدم ها یا عاقل اند و یا بی شعور. آدم کم شعور نداریم. از نظر ما آدم ها یا با فرهنگ اند و یا بی فرهنگ. آدم کم فرهنگ نداریم. در نتیجه ما جهان را همواره دوقطبی می بینیم.

به هیچ وجه تصور نکنید که چون در ایران شخصیتی دموکراتیک داشته اید و به آزادی های فردی معتقد بوده اید؛ در کشورهای غربی همه چیز برایتان به آسانی قابل پذیرش و قابل هضم خواهد بود. زندگی در جامعۀ چند فرهنگی نیاز به مهارت های دیگری دارد. انعطاف پذیری، توانایی دگرپذیری، مدارای اجتماعی، پرهیز از قضاوت های سریع، و اجتناب از قضاوت های مبتنی بر کلیشه های از پیش شکل گرفته از آن جمله اند.

سخن پایانی آنکه فقط به دنبال آن نباشید که بدانید با داشتن چه شرایطی می توان اقامت یک کشور اروپایی را به دست آورد. بد نیست گاهی اوقات هم از خودمان سوال کنیم که آیا من از نظر مهارتی های زندگی، مهارت های ارتباطی و اجتماعی، شایستگی زندگی در یک جامعۀ چندفرهنگی را دارم؟ دقیقا به دلیل فقدان چنین مهارت هایی است که برخی از ایرانیان با ورود و سکونت در این کشورها احساس می کنند که با دیدن خاورمیانه ای هایی که با لباس های محلی شان در خیابان های شهرهای آلمان یا سوئد تردد می کنند حالشان بد می شود.

خروج از نسخه موبایل