سخنی در معنای مطالعه

محمدباقر تاج‌الدین

study

در بیشتر مواقع که به دانشجویان یا کسان دیگر توصیه می شود مطالعه کنید می پندارند که منظور فقط خواندن کتاب است و این البته تصوری اشتباه است. مطالعه را فقط در خواندن کتاب خلاصه کردن از آن جا ناشی می شود که موضوع و حدود و ثغور مطالعه را در خواندن کتاب دیده و فرض کرده اند. این در حالی است که کنش ها و اعمالی چون: شرکت در کلاس های مختلف آموزشی، حضور در جلسات سخنرانی و هم اندیشی، حضور در همایش ها و سمینارهای علمی، حضور در کارگاه های علمی و پژوهشی، تماشای فیلم و تئاتر، تماشای طبیعت و تفکر درباره آن، مسافرت رفتن(البته با هدف مشخص)، گردش و تفریح هدفمند، و سایر اعمال و کنش هایی از این دست که در آنها نشانه هایی از تفکر، یادگیری، پژوهش، تأمل، تعمق، غور، بررسی، گفتگو، آموزش، بازآموزی، جستجوگری و تجربه آموزی وجود دارد را می توان جزیی از مطالعه به معنی واقعی کلمه قلمداد نمود. اگر چه کتاب خواندن و یا روزنامه و مجله خواندن نمونه های بارز از مطالعه کردن محسوب می شوند، اما این نوع کوشش ها و اعمال را می توان تنها بخشی از فعالیت های مطالعاتی قلمداد کرد. زیرا همان گونه که گفته شد مطالعه در معنای وسیع کلمه ابعادی از پژوهش، آموزش، یادگیری و گفتگو را در بر می گیرد و پیامدها و نتایج مطلوبی چون: تغییر نگرش و رفتار، فرهنگ پذیری، جامعه پذیری، آگاهی از حقوق شهروندی، مفاهمه، مشارکت فعال و…را به دنبال دارد.

هنگامی که ابعاد و اجزاء مطالعه را مورد واکاوی قرار می دهیم در می یابیم که تا چه اندازه جامعه ما محروم از مطالعه است و چه قدر این موضوع دردناک و نگران کننده است. مطالعه ای که به گفتگو، فهم، یادگیری، مشارکت، آگاهی، تغییر در نگرش و بینش، تغییر در رفتار و سایر نتایج منجر نمی شود بسیار دور از ذهن است که بتوان عنوان مطالعه را بر آن نهاد. این مدعا زمانی آشکار می شود که با تعدادی از مردم جامعه از گروه های مختلف دانشگاهی، کارمندی، تحصیلی و صنفی وارد گفتگو شوید تا دریابید که عمق فاجعه تا کجاست!! بسیاری از آنان ضمن این که مطالعه نمی کنند و تازه اگر به ظاهر اقدام به مطالعه کنند بسیار سطحی و روبنایی دست به چنین کاری می زنند. بارها و بارها در مترو، اتوبوس شهری، و سایر مکان های عمومی حاضر بودم و دریغ از این که حتی به تعداد انگشتان دست کسانی پیدا شوند که در حال مطالعه باشند!!! چرا راه دوری برویم تیراژ کتاب در جامعه به کمتر از 50 نسخه رسیده و آیا همین نشانه خوبی برای عدم مطالعه در جامعه نیست؟

تازه اگر گروه های مانند دانشجویان و یا دیگرانی پیدا شوند که مطالعه ای هم بکنند صد البته مطالعاتشان هیچ عمقی ندارد و به هیچ نتایج مطلوبی هم منجر نمی شود. بارها شده است که شعری از ملک الشعرای بهار را برای جمعی به اصطلاح تحصیل کرده قرائت کردم و با تعجب گفتند که مگر شاعری بنام ایشان هم داریم؟ و اساسا ایا ایشان چنین اشعاری هم سروده است؟ یعنی شوخی کردن با ادبیات و همه چیز را به شوخی گرفتن!!!!

سهراب سپهری چه زیبا در این زمینه سروده است که:
من که از بازترین پنجره با مردم این ناحیه صحبت کردم
حرفی از جنس زمان نشنیدم
هیچ چشمی عاشقانه به زمین خیره نبود
کسی از دیدن یک باغچه مجذوب نشد
هیچ کس زاغچه ای را سر یک مزرعه جدی نگرفت
من به اندازه یک ابر دلم می گیرد!!!!

وقتی از دانشجویان می پرسم سعدی و حافظ و مولوی چه پیامی برای زمانه ما دارند بیشتر آنان پاسخ می دهند که: به ما فقط گفتند که شعر این شاعران را «حفظ» کنیم و صد البته ما هم فقط «حفظ» کردیم و چیزی «یاد» نگرفتیم و «فهمی» هم حاصل نشده است. اینان گویی تقصیری ندارند زیرا نظام آموزش و پرورش وقتی که روی حفظ کردن تأکید دارد و مطالعه را منحصر به حفظ کردن و از بَر کردن می داند دیگر چه توقعی از اینان می توان داشت؟ فقط می توانم هم نوا با سهراب بگویم که: من به اندازه یک ابر دلم می گیرد!!!!.

همان گونه که نتایج برخی پژوهش ها نشان می دهد کثیری از افراد جامعه ما حتی دانشجویان و معلمان و تحصیل کرده ها هم مطالعه نمی کنند. شاید گفته شود که یک فرد معلم یا تحصیل کرده از طریق مطالعه است که به این جایگاه دست یافته، اما باید گفت که اساسا این طور نیست و اگر مطالعه در معنای واقعی کلمه که در سطور بالا شرح آن رفت، صورت می گرفت وضع بسیار فرق می کرد. تحصیل کرده ای که از تحلیل یک متن شعری یا ادبی و یا اجتماعی کاملا عاجز است چه مطالعه ای کرده است؟!!!. البته اگر بخواهید بگویید حفظ کرده است و مدرک گرفته است این حرف تاحدودی درست است، اما اگر سخن از مطالعه و فهمیدن و درک کردن است موضوع به کلی فرق می کند.

خروج از نسخه موبایل