درنگی در تنش های اجتماعی در ایران

محمدرضا زمردی

69270 265

بر کسی پوشیده نیست که سطح تنش های اجتماعی در ایران بالاست. درگیری های لفظی , نزاع های خیابانی و پرونده های شکایت همگی حاکی از نرخ بالای پرخاشگری و عصبیت در جامعه ایرانی هستند.
اتفاقی که به تازگی در ورزشگاه آزادی به وقوع پیوست را نمی توان جدا از التهابات اجتماعی امروز ایران زمین مورد توجه قرار داد. ریشه های نهفته ی خشم و کین توزی و نارضایتی در چنین برهه ها و بزنگاههایی با یافتن مکان و میدان مناسب آزاد شده و ظهور می یابند.
حضور ماشین های گارد ویژه در ورزشگاه بسیار عجیب و تامل انگیز بود. در ضرورت حضور و مداخله نیروهای امنیتی به وقت ناآرامی در اجتماعات شاید کمتر کسی چون و چرا کند. مشکل وجود نگاهیست که به مسائل اجتماعی رویکرد “گارد ویژه ای ” اتخاذ می کند!
در مصاف با این مسائل و بحران ها مبارزه با معلول ها کافی نیست , در پی رفع علت ها باید بود. نگاه امنیتی هم کمکی به حل مشکل نمی کند. البته مسلم است که خیلی از عملکردهای واکنش گونه ناشی از نارضایتی نظیر وندالیسم یا شعارهای تند و تیز یا همدلی نشان دادن با اپوزیسیون برانداز مورد پسند حاکمیت نیست. چهار دهه پس از انقلاب به نقطه ای رسیده ایم که حکمرانان باید از خود بپرسند چرا مورد پسند این بخش از جامعه نیستند. وضعیت کنونی برایند عملکرد نظام در این چند دهه است. مطالبات بی پاسخ و انباشت شده ی اقشار اجتماعی مختلف بی اعتمادی عمومی گسترده ای را شکل داده و بر تعداد ناخرسندان افزوده است. این در حالیست که مردم شاهد فساد بوروکراتیک لجام گسیخته ای هستند.
نیک تر آن است که حکمرانان اثر روانی رابطه سالاری و رانت مداری را بر شهروندان در نظر بگیرند.گذشته از اختلالات اقتصادی ناشی از فساد و ویژه خواری بار روانی سنگین چنین آفاتی هم درخور اعتناست. جوانانی که انباشته از ناکامی ها هستند با دیدن و شنیدن از زندگی افسانه ای ژن های خوب یکپارچه خشم و انزجار می شوند.
همیشه هم غم نان و ناداری باعث تولید خیل ناراضیان نیست. احساس بی عدالتی و تبعیض را هم باید عاملی موثر در این جهت دید که اختصاصی هم به اقشار فرودست ندارد. بنابراین پدیده های متفاوتی نظیر مهاجرت نخبگان , مشارکت گریزی , دلسردی از اصلاحات , شورش های شهری و قوم گرایی افراطی را می توان متاثر از مجموعه علل مشابهی ارزیابی کرد. به نظر می رسد که پتانسلی برای تشدید تنش های مختلف اجتماعی ایجاد شده و بستری برای پاگرفتن بحران های مختلف شکل گرفته است. در چنین متن و زمینه ای نظام به شدت آسیب پذیر می شود چرا که دیگر نه دشمنان متخاصم جهانی یا منطقه ای بلکه این بار آحاد شهروندان هستند که ممکن است که درگیر اقدامات تخریبگرانه شوند. گوش دادن به تحلیل گران متوهم و کارشناسان بی مایه در این لحظه ی تاریخی سم قاتل است. لازم است حاکمیت به صاحبنظران دلسوز قطع نظر از گرایشات سیاسی شان رجوع کند و از وفاداران مجیزگویی که خود از مسببان ویرانی های موجود هستند قطع امید کند.
حکومت بدون همراهی ملت امکان گذر از بحران ها را ندارد. پیش از آن که زیر آوار مصائب بمانیم و به درماندگی تمام عیاری دچار شویم باید کاری عاجل کرد. و گفتگوی صادقانه با مردم سرآغاز هر تحول موثری است.

خروج از نسخه موبایل