جام جهانی را یکی دیگر از موانع تغییر رادیکال باید شمرد و فوتبال را افیون جدید مردم.
اگر دولت جیمز کامرون خبر ناخوشایندی برای دنبال کنندگان تغییر رادیکال باشد، جام جهانی از این نیز ناخوشایند تر است. جام جهانی یادآور آن چیزی ست که هنوز هم بعد از مرگ ائتلاف، سد راه تغییر است. اگر هر اتاق فکر جناح راستی برای پرت کردن حواس مردم از ناعدالتی های سیاسی و جبران زندگی مشقت بار کارگر حقه ای داشته باشد، راه حل تمامی آنها یک چیز است: فوتبال. هیچ چیز مثل فوتبال راه خوشایندتری برای راه حل مشکلات سرمایه داری و پیشرفت سوسیالیم نیست و در کشمکش میان سرمایه داری و سوسیالیم، فوتبال چندین سال نوری جلوتر از آنهاست.
جوامع مدرن مانع از تجربه همبستگی مردان و زنان می شود، تجربه ای که فوتبال آن را تا سر حد جنون جمعی برایشان میسر می سازد. اکثر مکانیک ها و فروشندگان مغازه ها این احساس را دارند توسط فرهنگ والا طرد و بیرون شده اند؛ اما هر هفته آنها شاهد نمایش شکوهمند هنرمندانه مردانی هستند که درخور واژه نابغه اند. فوتبال همانند یک گروه موسیقی جاز و یا یک گروه تئاتر به طرز خیره کننده ای استعداد فردی را با کارگروهی خیرخواهانه می آمیزد و به این ترتیب به عذاب طولانی گریبان گیر جامعه شناسان خاتمه می بخشد. همکاری و رقابت موذیانه وار هم تراز می شوند و وفاداری کورکورانه و رقابت ویرانگرانه فوتبال برخی از قدرتمندترین غرایز تکاملی مان را ارضا می کنند.
بازی فوتبال زیرکانه شکوه و پیش پا افتادگی را نیز در هم ادغام می کند: بازی کنان قهرمانان پرستش شونده اند، اما یکی از دلایل احترام آنها این است که آنها خود دیگر یا آلتر ایگوی شمایند. تنها خدا این چنین خودمانی بودگی را با دیگری بودگی پیوند می دهد. به همین نحو نیز آن دیگری نامرئی مدت زیادی ست که خوزه مورینیو را به جرگه سلبریتی ها وارد نموده است.
در ساختار و نظم اجتماعی عاری از جشن و نمادگرایی، فوتبال برای غنی سازی زیباشناسانه زندگی مردمی که رمبو برایشان پهلوان سینمایی ست، وارد گود می شود. در اصل ورزش نمایش است، اما برعکس رژه رنگ ها ( رژه گارد سلطنتی بریتانیا)، فوتبال تماشاچیان را به مشارکتی پرشور دعوت می کند. مردان و زنانی که مشاغل آنها مستلزم هیچ خردمندی نیست، در اینجا می توانند فضل و دانش حیرت انگیز خود را با به یادآوری تاریخ مسابقه و یا تشریح مهارت های فردی به معرض نمایش بگذارند. ورزشگاه ها و مشروب فروش ها پر از اختلافات فاضلانه سزاوار مجامع یونان باستان می شوند و بازی فوتبال همانند تئاتر برتولت برشت، مردم معمولی را مبدل به کارشناسان حرفه ای می کند.
این حس واضح و روشن از سنت در نقطه مقابل نسیان تاریخی فرهنگ پست مدرنی قرار دارد که هر چیزی که تا ده دقیقه پیش اتفاق افتاده بود به عنوان شی آنتیک دور ریخته می شود. در این حوزه حتی جایی برای تظاهر به جنسیت متضاد نیز وجود دارد چرا که بازیکنان قدرت یک کشتی گیر را با ظرافت یک رقصنده باله ترکیب می کنند. فوتبال به طرفدارانش سوای شانس سفر رفت و برگشت به آفریقا در حال مستی، زیبایی، هیجان، درگیری، نیایشسرایی، کارناوال و موقعیت عجیب تراژدی ارائه می دهد. بازی فوتبال، همانند برخی از اعتقادات مذهبی تعیین کننده لباس، وابستگی، سرود خوانی و پرستش زیارتگاه حقیقت متعالی ست. فوتبال در کنار تلویزیون راه حل اعلی معضل کهنه اربابان سیاسی ماست و آن این است که “وقتی مردم کار نمی کنند با آنها چه کار کنیم؟”
در طول قرن ها، کارناوال های محبوب در سراسر اروپا درحالیکه برای مردم عادی سوپاپ اطمینانی برای احساسات خرابکارنه فراهم می کردند – خدشه دار کردن تصاویر مذهبی و استهزای پادشاهان و ارباب ها نیز می توانست امر آنارشیستی واقعی تلقی گردد، پیشگویی از جامعه ای بدون طبقه.
با فوتبال، برعکس، با طغیان در برابر اشخاص کله گنده بانفوذی که به زور وارد کلوپ هایشان می شوند، ما شاهد بروز پوپولیسم خشمگین هستیم. با این حال این روزها فوتبال، صرف نظر از مواد مخدر کراک، افیون مردم تلقی می شوند. دیوید بکهام به شدت محافظه کار تمثال این نوع نگرش است. سرخ پوشان دیگر بولشویک های سرخ پوش نیستند. شخصی که تغییرات سیاسی برایش جدی نیست می تواند با امر از میان برداشتن بازی فوتبال طفره برود و هر لباس سیاسی که آن را بر تن کند می تواند همانند اوپرا وینفری از شانس رئیس کلی شبکه تلویزیونی برخوردار شود.