«شهروندان محترم! از دویدن، بازیهای توپی، اسکیتسواری، بدمینتون، اسکوترسواری، … خودداری فرمایید.» جملهای با این مضمون مدام در فضای پارک میپیچد؛ پارک آب و آتش. پارکی که زمانی عرصهای بود گشاده برای استفادۀ عموم، و ترکیب تنورۀ آتش و فوران آب جاذبۀ آن.
پارک آب و آتش استعارۀ تمامعیاری است برای آنچه «تنگشدن مداوم عرصۀ عمومی» میدانند. طی یک دهۀ اخیر مدام بخشهای بیشتری از فضای آن از طریق واگذاری به انواع کافیشاپها و فستفودها خصوصی شده است. هرگاه سری به پارک بزنید، میبینید که در بخش دیگری از آن، کافیشاپ یا فستفودی تازه سربرآورده است. شهرداری بهعنوان نهادی عمومی به منابع مالی نیاز دارد و چه راهی بهتر از فروش حداکثری عرصۀ عمومی؛ از زمین گرفته تا آسمان. در مدت همین یک دهه، پارک آب و آتش از یک بوستان، در حال تبدیلشدن به یک باغرستوران است. همین وضعیت در دیگر پارکها و فضاهای تفریحی تهران نیز مشاهده میشود؛ باغ موزۀ قصر، پارک پلیس، و…
فضایی که پیش از این امکانی برای گردش خانوادگی، بازیهای گروهی دوستانه، ورزشهای توپی، و تفریحات خانوادگی ارزانقیمت فراهم میکرد؛ حالا به پیادهراهی در حاشیه مارپیچی دراز از انواع رستورانها تبدیل شده که شهروندان اجازه دارند در کنار خریدن اغذیه، در آن قدمی هم بزنند.
جالب است که در ایام نوروز نمایشگاه (بهاصطلاح) فرهنگی استانها در پارک آب و آتش راهاندازی شده بود؛ سولهای چادری که عمدتاً در آن انواع خوراکیها به فروش میرسید. گویی فرهنگ استانها محدود به همین فروش خوردنیهاست و بس. کافهها و رستورانها در پارک آنقدر متنوع و زیادند، و آنقدر فضا را با انواعی از موسیقیهای درهم و متناقض (از سنتی گرفته تا فلکلور و رپ و راک) از آن خود کردهاند که کمتر گوشهای از پارک میتوانید لحظهای سکوت و آرامش را تجربه کنید.
از منظر اقتصاد اجتماعی؛ سه قدرت اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی باید طی دینامیزمی پویا سازوکارهای تنظیمی و تخصیصی جامعه را سامان دهند. هرقدر سازوکارهای جامعه برای اِعمال قدرتش ضعیفتر و ناکارآمدتر باشد، گیرههای قدرت اقتصادی و قدرت سیاسی فشار بیشتری را بر عرصۀ عمومی وارد میکنند؛ بهویژه در شرایطی که قدرت سیاسی و قدرت اقتصادی تا این اندازه با هم یکی شده باشند.