شکستن افسانه‌های حاشیه‌نشینی

حلبی‌آبادهای برزیل چه درس‌های مهمی به ما می‌دهند

Poverty In Brasil
ویژگی‌های عمده‌ حاشیه‌نشین‌ها
۱- از جهت تمایز بخش‌های رسمی/غیررسمیِ شهر: امروزه هرگونه مرز و تمایز سنتی میان حاشیه‌ها و بقیه‌ شهر از میان رفته است؛ نه اینکه بخش‌های «رسمی» و «غیررسمی» شهر تشخیص‌ناپذیر شده باشند، اما شیوه‌های استاندارد تقسیمِ فضای شهری به دو قسمت دیگر به کار نمی‌آیند.
۲- از جهت وضعیت قانونی: حاشیه‌نشین‌ها را  دیگر نمی‌توان غیرقانونی دانست، چراکه اکنون بیشترشان حق تصاحب و تصدیِ قانونی دارند.
۳- از جهت برخورداری از خدمات شهری: حاشیه‌نشین‌ها را دیگر نمی‌توان فاقد «خدمات شهری» دانست، چراکه تقریباً همه‌شان دسترسی به آب، فاضلاب و برق دارند.
۴- نوع مصالح ساخت‌وساز: آن‌ها را دیگر نمی‌توان برحسب «استفاده از مصالح پُرخطر برای ساخت‌وساز» تعریف کرد، چون اغلب با آجر و سیمان ساخته می‌شوند و دو طبقه یا بیشتر دارند.
۵- هزینه‌های زندگی: آن‌ها را دیگر نمی‌توان مکان‌هایی «رایگان» برای زیستن دانست، چون درون آن‌ها یک بازار املاک برای خرید و اجاره وجود دارد.
‌۶- وضعیت عمومی زندگی و اختلافات توزیع ثروت: حاشیه‌نشین‌ها را نمی‌توان به طور یکدست بدبخت و فقیر مزمن دانست، چراکه همه‌ مردم این مناطق فقیر نیستند و همه‌ فقرای شهری در این مناطق زندگی نمی‌کنند. درون هر حاشیه‌نشین و بین حاشیه‌نشین‌های گوناگون‌، اختلافات بسیاری در توزیع ثروت و رفاه وجود دارد.
افسانه‌هایی درباره‌ ویژگی‌های ساکنان حاشیه‌نشین‌ها
افسانه‌ اجتماعی: مناطق حاشیه‌نشین فاقد سازماندهی یا انسجام اجتماعیِ درونی هستند؛ ساکنان آن تنها و منزوی هستند. ساکنان حاشیه‌نشین‌ها در شهر ادغام نشده‌اند؛ آن‌ها از بستر شهری استفاده‌  چندانی نمی‌کنند و هرگز در آن احساس راحتی کامل ندارند.
افسانه ‌  فرهنگی: حاشیه‌نشین‌ها  قلمروی تنگ‌نظری روستایی در شهر است. ساکنان حاشیه‌ها در واکنش به محرومیت خود و برای سازگاری با آن، نوعی فرهنگ فقر را می‌پروراند.
افسانه‌ اقتصادی: ساکنان حاشیه‌ها «انگلی» در اقتصاد شهری هستند که دریافتی‌شان بیش از عرضه به آن است. هم فرهنگ سنت‌گرایی و هم فرهنگ فقر به یک تنگ‌نظری اقتصادی در حاشیه‌نشین‌ها می‌انجامد.
افسانه سیاسی: ساکنان حاشیه‌ها در شهر و حیات سیاسیِ ملی ادغام نشده‌اند. آن‌ها به خاطر محرومیت، بی‌سازمانی اجتماعی و آنومی متمایل به رادیکالیسم چپ‌گرایانه هستند.
واقعیت حاشیه‌نشین‌های ریو دوژانیرو
این گزاره‌ها، با وجود اقبال عام در همه‌ سطوح جامعه، با واقعیت تطابق نداشتند و از نظر تجربی غلط، از نظر تحلیلی گمراه‌کننده و از نظر سیاسی مشکوک هستند. ساکنان حاشیه‌ها، از لحاظ اجتماعی، سازماندهی و انسجام خوبی دارند و از اجتماع شهری و نهادهای آن استفاده‌ زیادی می‌کنند. آن‌ها از نظر فرهنگی، زبان عامیانه، فوتبال و رقص‌های خود را به جریان اصلی فرهنگی وارد می‌کنند و آرزو دارند زندگی خود و مخصوصا آموزش کودکانشان را بهبود بخشند. از نظر اقتصادی، آن‌ها بدترین شغل‌ها را برای پایین‌ترین مزدها و تحت سخت‌ترین شرایط و با کم‌ترین امنیت انجام می‌دهند. آن‌ها سهم‌شان از محصولات دیگران را مصرف می‌کنند و خانه‌های خودشان  و نیز زیرساخت فیزیکی لازم برای اجتماعات‌شان را می‌سازند. از نظر سیاسی، آن‌ها از جنبه‌هایی از سیاست که بر زندگی‌شان، چه درون، چه بیرون از حاشیه‌نشین‌ها، اثر می‌گذارد آگاه‌اند. آن‌ها با سیاست‌مداران حامی‌پرور همکاری می‌کنند و با نامزدهای شورای شهر چانه می‌زنند. اثری از ایدئولوژی رادیکال و امید روشنفکران چپ‌گرا به کنشگری انقلابی در میان حاشیه‌‌نشین‌ها وجود ندارد.
نتیجه‌گیری
حاشیه‌نشین‌ها حاشیه‌ای نیستند، بلکه به شدت در جامعه ادغام شده‌اند، اما این ادغام به شکلی است که خلاف منافع خود آن‌هاست. آنان در حاشیه‌های سیستم، منزوی نشده‌اند، بلکه به‌شیوه‌ای نامتقارن جذب سیستم شده‌اند. آن‌ها کارشان، امیدهایشان و وظیفه‌شناسی‌شان را نثار سیستم می‌کنند، اما از کالاها و خدمات آن نفعی نمی‌برند. آن‌ها به لحاظ اقتصادی و سیاسی حاشیه‌ای نیستند، بلکه تحت استثمار قرار دارند؛ آن‌ها از نظر اجتماعی و فرهنگی حاشیه‌ای نیستند، بلکه «داغ ننگ» خورده‌اند و از یک سیستم طبقاتیِ بسته طرد شده‌اند.
بااین‌حال، افسانه‌های حاشیه‌نشینی همچنان قدرتمند باقی مانده‌اند، زیرا این کارکردها را ایفا می‌کنند:
۱- توجیه نابرابری شدید و سرپوش‌گذاشتن بر ناتوانی سیستم در تأمین شرایط حداقلی زندگی برای بخش عظیمی از جمعیت.
۲- حفظ مشروعیت سیستم و تأکید بر منصفانه‌بودن قواعد دست‌یافتن به «موفقیت» اجتماعی، اقتصادی و سیاسی.
۳- پایین‌نگه‌داشتن مزدها و پایین‌تر بردن هزینه‌ خدمات، که به حفظ جایگاه فرودست حاشیه‌نشین‌ها کمک می‌کند.
۴- تأمین سپر بلایی برای بسیاری از مشکلات اجتماعی، و اجازه‌دادن به دیگران برای اینکه خود را برتر بپندارند و درعین‌حال مشروعیت‌بخشی به هنجارهای مسلط.
۵-پاک‌جلوه‌دادن تصویری که بقیه‌ بخش‌های جامعه از خود دارند با ملاحظه‌ «حاشیه‌ای‌ها» به‌عنوان سرچشمه‌ همه‌ اشکال انحراف، کژروی و جرم.
‌۶- شکل‌دادن به تصویر حاشیه‌ای‌شده‌ها از خودشان، به نحوی که ساکنان حاشیه‌نشین‌ها اغلب نگاه‌های منفی‌ای را که به آن‌ها نسبت داده می‌شود درونی کرده‌اند.
۷-تقسیم‌کردن بدنه‌ مردمی و جلوگیری از جمع‌شدن آن‌ها در یک نیروی سیاسی متحد.
خروج از نسخه موبایل