سرنوشت آتی زبان فارسی در ایران

سیدجواد میری

shutterstock 569666158

برخی اوقات در حوزه سیاست اتفاقاتی روی می دهد که اگر آنها را در بستر تاریخی خویش ننشانیم، آنگاه امکان فهم صحیح رویدادها را از دست خواهیم داد. یکی از آن اتفاقات سیاسی که دارای عقبه تاریخی است رویکرد وزارت آموزش و پرورش در دوران جمهوری اسلامی نسبت به “مسئله آموزش زبان فارسی” در استان آذربایجان است که نیازمند بازخوانی و واکاوی تاریخی درباره آن هستیم. به عبارت دیگر، رویه وزیر کنونی آموزش و پرورش (یا حتی بحث های مشاور رئیس جمهور در حوزه اقوام درباره آذری بودن زبان ایرانیان در آذربایجان و مناطق ترک نشین دیگر ایران) نسبت به “زبان ترکی” نه تنها اتفاقی نیست بل دارای تاریخ و تاریخچه ی مشخصی است که ریشه در گفتمان فکری با سابقه ای در تاریخ معاصر ایران دارد که نیاز به شناخت آن داریم و از این منظر شاید بتوان گفت تفاوتی بین اواخر دوران قاجاری و دوران پهلوی و دوران اخیر جمهوری اسلامی در خصوص “سیاستگذاریهای زبانی” وجود نداشته باشد. به سخن دیگر، ما در تاریخ معاصر ایران با یک گفتمانی روبرو هستیم که علیرغم تفاوتهای مهم حاکمیتی در سه دوره قاجار (دوره آخر قاجار) و دوران پهلوی و دوره جمهوری اسلامی (از دهه ۷۰ شمسی به این سو) این گفتمان توانسته است مفصلبندی تئوریک خود را بازسازی و بر سیاستهای کلان کشوری در حوزه مدیریت “زبان” و “هویت جمعی” تحمیل کند. این گفتمان با نامهای گوناگونی شناخته می شود از قبیل گفتمان “پان-ایرانیسم” و “ناسیونالیسم باستانگرا” و “گوبینیسم” و “پانفارسیسم”. البته حاملان نظری این گفتمان همواره تلاش کرده اند این عناوین را به انحاء مختلف رد و انکار کنند و گفتمان خویش را صرفا با عنوان “ایراندوستی” معرفی نمایند ولی در پس ایراندوستی سیاستگذاریهایی را مفهومینه می کنند که به حذف و سرکوب جمعیت کثیری از ایرانیان انجامیده است و تمامی این سیاستگذاریهای سرکوبگرانه را با تشبث به مفهوم “تمامیت ارضی ایران” توجیه نموده اند. یکی از نظریه پردازان گفتمان ناسیونالیسم باستانگرایانه دکتر جواد شیخ الاسلامی است که انصافا نظرات بسیار مهمی برای مدیریت سیاستهای زبانی در دو منطقه آذربایجان و خوزستان در دوران جمهوری اسلامی نگاشته است. او در مقاله “زبان فارسی نشان والای قومیت ایرانی” به پیروی از محمود افشار سخن از “سرنوشت آتی زبان فارسی” در بعضی از استانهای ایران می زند و می گوید

“سرنوشت آتی زبان فارسی در بعضی از استانهای ایران حقیقتا مسئله ای است بسیار حاد که باید مورد توجه بیشتری قرار گیرد. از آنجا که اصل موضوع خیلی حساس (و اگر توجه لازم به آن نشود خیلی خطرناک) است، برای مقابله با نفس خطر و طرق ریشه کن کردن آن، باید راههای صحیح و اساسی ارائه شود … [تا] کسانیکه حقیقتا علاقه مند به حفظ تمامیت ارضی ایران هستند و خطرات ناشی از تفوق برخی زبانهای محلی را نیک تشخیص می دهند … [راهکارهایی ارائه دهند تا] … از گسترش نامطلوب زبان ترکی … در [آذربایجان و زنجان] جلوگیری [گردد] …” (شیخ الاسلامی، ۱۳۶۶. صص ۲۲۷-۲۲۸).

به سخن دیگر، مسئله زبان در گفتمان ناسیونالیسم باستانگرایانه صرفا یک مسئله شناختی نیست بلکه موضوعی امنیتی و سیاسی است که نباید نااهلان به آن ورود کنند. البته در بین زبانهای موجود در ایران (در نگاه باستانگرایان) نوعی “طبقه بندی امنیتی” وجود دارد که باید به آن توجه ویژه داشت و اینطور نباید پنداشت که مطالعات زبانی بر اساس پارامترهای زبانشناختی مفصلبندی تئوریک شده اند. به عنوان مثال، جواد شیخ الاسلامی چشم انداز بسیار مهمی را پیش روی ما می گشاید هنگامیکه درباره سرنوشت آینده زبان فارسی در ایران سخن می گوید به مفهوم “زبان محلی” اشاره می کند اما به هیچوجه این مفهوم را به صورت نظری نمی پردازد و مخاطب در یک خلا تئوریک رها می گردد و درنمی یابد که علت “محلی بودن” یک زبان بر چه پایه و اساسی مفهومینه شده است. به سخن دیگر، در این مفهومپردازی “مرکز” و “پیرامون” یا “سوژه” و “ابژه” چگونه مفصلبندی شده است؟ البته پرسشهای بیشماری در باب مفهوم “محلی” می توان مطرح نمود ولی به همین چند اشکال بستده می کنم و به موضوع طبقه بندی امنیتی زبان در گفتمان شیخ الاسلامی برمی گردم. او معتقد است از میان زبانهایی که می توانند بر سرنوشت آتی زبان فارسی تاثیر مخربی دارند دو زبان ترکی و عربی هستند. او صراحتا در کتاب “قتل اتابک و شانزده مقاله تحقیقی دیگر” می گوید

“از میان اینگونه زبانهای محلی، گسترش بیش ازاندازه زبان ترکی در آذربایجان (ایالت همجوار کشور ترکیه) و توسعه نامعقول زبان عربی در خوزستان (ایالت همجوار … عراق) دو خطر بسیار اساسی است که هرگز، و در هیچ مقطع زمانی، نباید دست کم گرفته شود. زیرا این دو زبان محلی، به عکس زبان کردی، در گذشته مورد سوء استفاده پان تورانیست ها و پان عربیست ها … قرار گرفته است و در آتیه هم، اگر مسامحه شود، همیشه به عنوان حربه ای خطرناک علیه ما بکار خواهد رفت” (۱۳۶۶. ۲۲۷).

جواد شیخ الاسلامی به زیبایی نشان می دهد که بحث زبان در گفتمان ناسیونالیسم باستانگرایانه به هیچوجه مسئله آکادمیک نیست و در این سنت فکری زبان امری شناختی نیست بل حاکمیت باید سیاستگذاریهایی اتخاذ کند تا بتواند بر اساس شاخصه هایی که شیخ الاسلامی ارائه می دهد از “گسترش بیش ازاندازه زبان ترکی” و “توسعه نامعقول زبان عربی” جلوگیری کند تا سرنوشت آتی زبان فارسی تامین گردد. زیرا به زعم نظریه پردازان این گفتمان، با این رویکرد سرکوبگرایانه “تمامیت ارضی ایران” مصون خواهد ماند. البته باید از شیخ الاسلامی پرسید که “گسترش بیش ازاندازه” دقیقا به چه اندازه است؟ یا وقتیکه سخن از “توسعه نامعقول زبان عربی” می کند دقیقا با چه معیاری توسعه معقول را تحدید می کند؟ آیا برای این پرسشها در متن شیخ الاسلامی پاسخی معقول می توان یافت؟

خروج از نسخه موبایل