سالها پیش زمانی را که یک کنکوری تمامعیار بودم، خوب به خاطر دارم. دو سال بود که نه میهمانی میرفتم، نه در مسافرتهای خانوادگی حضور داشتم و نه لحظهای را بدون اضطراب آن امتحان کذایی، میتوانستم با آرامش بگذرانم. عید هم در قرنطینه کامل بودم که مبادا آن دو هفته طلایی را که مؤسسه کنکور بر آن تأکید کرده بود از دست بدهم و رقیبان از من جلو بیفتند. در تمام آزمونهای آن مؤسسه و سنجش مرتب شرکت میکردم و طبق پیشبینی نمودارها و منحنیهای آن مؤسسه رتبهام باید سهرقمی میشد.
بسیاری از ما فشاری را که از طرف معلمان مدرسه، کلاسهای خصوصی تکنیکهای تستزنی، خانواده و سایر موارد! رویمان بود خوب به خاطر داریم. به کمتر از رشتههای اصطلاحا «تاپ» هم راضی نمیشدیم! فقط داروسازی، دندانپزشکی و پزشکی برای دانشآموزان رشته علوم تجربی و رشتههای مهندسی مکانیک، کامپیوتر، عمران و برق، موسوم به رشتههای «تاپ مکعب – سر نام اول این چهار رشته» برای دانشآموزان رشته ریاضی و فیزیک. در دنیای دانشآموزان علوم انسانی هم رشته حقوق حرف اول و آخر را میزد. روز کنکور فرا رسید و مردادماه رتبهها اعلام شد. نتیجهای که برایش روزها و شبها تلاش کرده بودم، دست نداد. من هم یک هفته تمام خودم را در اتاق حبس کرده و اشک میریختم. تصور میکردم دنیا به آخر رسیده و تمام آرزوهایم بر باد رفته است. احتمالا من جزء آن دسته از دانشآموزان بدامتحان بودم، مثل خیلیهای دیگر. گرچه دوره کارشناسی را در دانشگاه شهید بهشتی تهران خواندم و انصافا چیزهای خوبی هم در طول آن سالها یاد گرفتم، اما بد ماجرا آنجاست که تا مدتها فکر میکردم بخشی از انتظاراتم برآورده نشده و در دانشگاه هم آن آرمانشهری که در ذهن داشتیم و وعدهاش را داده بودند، هرگز محقق نشد.
روی دیگر سکه داستان غمانگیز کنکور آنجاست که هرگز دانشآموزان در طول تحصیلشان از سوی معلمان و نظام ناکارآمد آموزشوپرورش استعدادیابی نمیشوند. درست مثل داستان معروف بالارفتن مورچه و فیل و میمون و ماهی از یک درخت میماند. حالا بگذارید برایتان مثالی بزنم از تبعات ماجرا. دوستان زیادی را در اطرافم میشناسم که بعد از اتمام دوره کارشناسی و حتی کارشناسیارشدشان، از نو دوباره کنکور دادهاند. «س» دوست عزیزم که بعد از خواندن مترجمی و چند سال بعد از فارغالتحصیلیاش دوباره کنکور رشته تجربی داد و با پشتکار و علاقهای که به پزشکی داشت و البته انگیزه کسب درآمد بالا، توانست بعد از سه سال و سهبار کنکوردادن قبول شود. «م» یکی از دوستانم با مدرک کارشناسیارشد جامعهشناسی از دانشگاه تهران بعد از فارغالتحصیلیاش جامعهشناسی را کنار گذاشت و رفت دنبال ریاضی و خوشبختانه الان معلم ریاضی موفقی هم شده است. «ت» ترم هفت مهندسی برق بوده که انصراف داده و دوباره به عشق زبان روسی از نو کنکور داد و الان هم به رشتهای که خوانده بسیار علاقهمند است و در این حوزه کار میکند. «ل» در دانشگاه فیزیک خوانده و امسال در کنکور تجربی شرکت کرده تا در یکی از شاخههای این رشته ادامه تحصیل دهد.
موارد بالا تنها چند مورد معدود از دهها موردی است که در ذهن دارم. علاوهبراین تنها به ذکر موارد موفقِ بهسرانجامرسیده پرداختم، درحالیکه تعداد افراد ناموفق در این راه بسیارند. حال بیایید کمی واقعبینانهتر به داستان نگاه کنیم. اگر عمیقتر بنگریم، گرچه این افراد معدود موفق شدهاند خواسته و تمایلات قلبیشان را دنبال کنند، اما برای این تغییر مسیر هزینه هنگفتی را هم خود و هم جامعه پرداختهاند. عزیزترین سرمایهای که در این میان از دست رفته، روزهای ناب جوانی بوده که فرد میبایست مطابق با نظریههای معمول تحول، مراحل را درست طی میکرده تا خود را برای شغلی درخور استعداد و علاقه آماده کند. هزینه بعدی، هزینههای سرسامآوری است که برای ثبتنام در مدرسه خوب، شرکت در کلاسهای کنکور و خرید کتابهای کمکدرسی رنگارنگ صرف میشود و خانوادهها (به شکل مستقیم) و دولت متحمل شده و میشوند. در نهایت هدف اصلی هم پذیرش در دانشگاه دولتی است و ترجیحا روزانه. اگر هم پذیرش در دانشگاه غیردولتی همراه با شهریههای کمرشکن باشد که دیگر وامصیبتا! هزینههای مادی و معنویای که باید در مسیر درست صرف میشد، اما انگار در خاکریختن در جاده خاکی تباه میشوند که کاملا برخلاف روند توسعه یک کشور است.
جان کلام آنکه دانشآموزان و شرکتکنندگان کنکور که هفته گذشته رتبهتان اعلام شد و نتیجه تلاشتان را بهخاطر آزمون غیراستاندارد کنکور یا به هر دلیلی نتوانستید کسب کنید؛ مجازید امروزتان را با اشک و آه سپری کنید، اما فردا که برخاستید، فکر کنید، پرسوجو کنید، تحقیق و جستوجو کنید و در نهایت باز هم عمیق فکر کنید، فارغ از آنچه پدر، مادر و حتی معلمی که به شما امید بسته در فلان رشته قبول شوید، دوست دارید در آینده به چه کسی تبدیل شوید و چه کارهایی انجام دهید. علایقتان چیست و چه استعدادهایی دارید. بهشخصه عمیقا بر این باورم که در هر انسانی حداقل در یک حوزه استعداد عجیبی نهفته است. میدانم ممکن است راهنمای درستی نداشته باشید و کمی در این کار سردرگم باشید. میتوانید از ویدئوهای الهامبخش یوتیوب و آدمهای موفق و مؤثری که دوروبرتان قرار دارند کمک بگیرید که نمونههای ملموس آن در سخنرانیهای «تِد» به وفور یافت میشود. بیایید بار ناکارآمدی نظام آموزشوپرورشی را که در آن «بد-رشدی» و نه پرورش پیدا کردهایم به کمک هم و صدالبته معلمان دلسوزی که در این شنباد کنکور سعی میکنند چراغی را برایتان روشن کنند، خود به دوش بگیرید. دنیا به سمت «مهارتمحوری» پیش رفته و میرود، نه کنکورمحوری که حاصل چندین سال تلاش را در آزمونی چندساعته و چند نمره امتحانات نهایی خلاصه کند. امروزه شرکتهای بزرگ بیش از مدرکمحوری به مهارتمحوری روی آوردهاند و دانشگاههای کارآمد انواع دورههای کارآفرینی را برگزار میکنند. اگر استعدادهایتان را کشف کنید و مهارتهایتان را در همان راستا ارتقا دهید، میتوانید روزبهروز در جایگاه بهتری قرار بگیرید. مدرک دانشگاهی حداقل شرط لازم در دنیای امروز است و بخش مهم موفقیت در مهارتها و تواناییهای افراد در راستای استعدادشان نهفته است.
فراموش نکنید شکست در یک امتحان غیراستاندارد که بیشتر شبیه به آشفتهبازاری با متاعهای نامرغوب شده است، هرگز شرم ندارد. حال آنکه قرار بر این بود آزمونی استاندارد به منظور غربالگری درست و دقیق باشد.