دانسته ها و ندانسته های انسان

محمد باقر تاج الدین

question mark 2492009 1920

ابن یمین فریومدی شاعر قرن هفتم و هشتم قمری که اهل خراسان آن روز (فریومد یا فرومد در آن روزگار جزیی از خراسان بزرگ بود) و امروزه جزیی از شهرستان میامی در استان سمنان است، بود. شعری زیبا درباره دانستن و ندانستن به شرح زیر سروده است:

آن کس که بداند و بداند که بداند  اسبِ خِرَد از گنبد گردون بستاند
آن کس که بداند و نداند که بداند بیدار نمایید که بس خفته نماند
آن کس که نداند و بداند که نداند لنگان خَرَکِ خویش به منزل برساند
آن کس که نداند و نداند که نداند در جهل مُرَکب ابدالدهر بماند

و یا مولوی شاعر و عارف بزرگ قرن هشتم که این گونه سروده بود:

هر که او بیدارتر پُر دردتر  هر که او آگاه تر رُخ زردتر

(مثنوی، دفتر اول)
دانستن، آگاهی، دانایی، خردورزی و عقلانیت اگرچه در تعریف دقیق و مفهومی تفاوت هایی هر چند اندک با یکدیگر دارند، اما در این نوشته مسامحتا آنها را به یک معنا فرض کرده ام و دانستن را مقابل نداستن همانند دانایی در مقابل نادانی گرفته ام. روشن است که نادانی و ندانستن انسان در برابر دانسته های او بسیار گسترده تر و عمیق تر است. به عبارت دیگر، آدمی اگر چه درباره بسیاری از امور این جهانی از آسمان ها و کهکشان ها گرفته تا اعماق اقیانوس ها و دریاها و تا جسم و روان انسان و جامعه و سایر امور مطالب زیادی می داند و موفق به بسط و گسترش دانش ها و علوم جدید هم شده است، اما بر کسی پوشیده نیست که بسیاری از امور دیگر هم هستند که هنوز آدمی نسبت به آنها بی اطلاع یا کم اطلاع است و مرز نادانی های آدمی بسیار گسترده است. به عنوان نمونه ما هنوز از بسیاری از کرات آسمانی دیگر اطلاعی نداریم، ما هنوز ابعاد پیچیده هستی را درست و دقیق نمی شناسیم، ما هنوز از ابعاد پیچیده روح و روان آدمی اطلاع دقیقی نداریم، ما هنوز بسیاری از بیماری ها را نتوانستیم به کنترل خود درآوریم، ما هنوز از اعماق تاریخ اطلاع درست و دقیق نداریم، ما هنوز راه حل اساسی برای رفع تبعیض و بی عدالتی در جامعه را نمی دانیم، و هکذا و هکذا. اما ناگفته نگذاریم که حجم و عمق دانسته های آدمی هم در خور توجه و قابل تقدیر و ستایش است.
اما در این نوشته منظور من از دانستن صرفا آگاهی از موارد پیش گفته نیست و موضوع را وسیع تر و پیچیده تر فرض کرده ام. این که بدانیم راه درمان فلان بیماری چیست، این که بدانیم روش های بهبود شرایط زیست در کلان شهرها چیست، این که بدانیم راه های بهبودی سلامت جسم و روان انسان ها چیست، این که بدانیم میزان کالری مورد نیاز بدن انسان در طول روز چقدر است، این که بدانیم در هوای گرم چگونه خود را خنک کنیم، این که بدانیم از نفت چه مشتقات و موادی استخراج کنیم، این که بدانیم هواپیما را با چه سرعت و چگونه در ارتفاع بالا برانیم، این که بدانیم افزایش جمعیت را چگونه کنترل کنیم و این که دهها، صدها و بلکه هزاران امور دیگر را بدانیم، همگی در جای خود بسیار ارزشمند و در خور ستایش و تقدیر هستند. اما منظور من از دانایی و نادانی فقط این ها نیستند. ما همه این ها را می دانیم و گیریم که خوب هم می دانیم، اما و هزار اما هنوز نمی دانیم که راه تربیت درست و صحیح فرزندان در این دنیای پیچیده و تو بر توی امروزین و معاصر چیست. هنوز نمی دانیم که با این حجم و عمق گسترده از بی عدالتی ها و تبعیض های دردآور چه کنیم. هنوز نمی دانیم که چگونه باید میلیون ها انسانی که گرفتار درد و رنج های وسیع هستند را نجات داد. هنوز نمی دانیم ثروت های جهانی را چگونه عادلانه توزیع کنیم که شاهد این همه تبعیض نباشیم. هنوز نمی دانیم که آزادی این نعمت گران بها و کمیاب را چگونه به دست آوریم و از آنِ خود کنیم. هنوز نمی دانیم که انسان را چگونه از غم ها و اندوه های این جهانی رها سازیم. هنوز نمی دانیم که نسبت ما با این جهان و عالَم چیست؟ هنوز درست نمی دانیم انسان کیست و چه می خواهد؟ هنوز نمی دانیم زندگی اصیل چیست؟ هنوز نمی دانیم معنای واقعی زندگی چیست؟ هنوز نمی دانیم با کاستی های بی شمار دنیای مدرن چگونه مواجهه منطقی و عقلانی داشته باشیم. هنوز نمی دانیم در این دنیای آشفته چگونه از تنهایی و افسردگی و از خودبیگانگی و فردگرایی و اضطراب های پایان ناپذیر راه خلاصی بیابیم. هنوز نمی دانیم به ندای درون انسان که از جنس این جهان نیست چگونه پاسخ بگوییم. هنوز نمی دانیم آرزوها و آمال نامحدود آدمی کجا و چگونه مأوا می گزیند و به سرمنزل مقصود می رسد. هنوز نمی دانیم رازهای سر به مُهر این عالَم و دیگر عوالِم کدامند و چگونه به چنگمان می آیند. و صدها و هزاران ندانستن های دیگر که همچنان بشر را در وادی سرگردانی و تنهایی عمیق رها کرده اند و از قول حافظ باید گفت:

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین هایل کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها
خروج از نسخه موبایل