حسینعلی را برده بودم براش تیشرت لاکچری اشرافی خارجی از یک بوتیک خیلی شیک بخرم. البته مخفیانه (#فرزندت_کجاست؟). نوشته توی ویترین مغازه رو که دید پرسید «بابایی! فروشنده نیمهماهر چه فرقی با فروشنده ماهر داره؟».
گفتم: «فروشنده ماهر مثل آقای احمدینژاد؛ نیمهماهر مثل آقای روحانی که همه میخوان جنسی رو که ۲۹اردیبهشت پارسال ازش خریدن بهش پس بدن.»
پرسید: «فروشندهای که اصلا ماهر نباشه هم داریم؟»
گفتم: «آره مثل پدربزرگت که میخواهد “دفاع از نظام” رو بفروشه اما یکدونهاش رو هم عرضه نداشته تا حالا به کسی غالب کنه و همهاش رو دست خودش باد کرده و مونده.»
گفت: «بابایی! نمی فهمم چی میگی؟»
گفتم: «عجله نکن؛ ده سال دیگه میفهمی. الان نوبت دههشصتیها و هفتادیهاست که انقلابی رو که باباییت بهشون فروخته بود رو پسآوردن، میگن سر ما رو کلاه گذاشتین، به درد نمیخوره و با اون انقلابتون ما رو بدبخت کردی. چند سال دیگه نوبت به دهه هشتادی هم میرسه(حسینعلی متولد ۸۶ هست).»
حسینعلی من رو بوسید و گفت: «ولی بابایی من خیلی شما رو دوست دارم و هیچوقت نمیگم شما منو بدبخت کردین.»
منم بوسیدمش و بهش گفتم: «منم تو رو خیلی دوست دارم و برای همینه که میخوام برات تیشرت مارکدار لاکچری خارجی بخرم؛ اما اگر خبرنگارها ازت پرسیدن، نگو من خریدم؛ بگو ایرانیه و تولیدی قم و از دستفروشی کنار میدون سید اسماعیل پدرجون برام خریده(حسینعلی به من میگه بابایی و به آقای دکتر احمد توکلی رئیس کل مبارزه با مفاسد اقتصادی و نایب رئیس کمپین “فرزندت کجاست؟” میگه پدرجون.)»