جامعه مدنی علیه جامعه مدنی

بهمن ارجمند.گیلان

iran coup9

برخی بر این باورند که دلیل موفقیت کودتای ۳۲ و شکست مصدق به فقدان جامعه مدنی در ایران مربوط است. به عقیده این عده اگر جامعه مدنی در این دوره وجود داشت مانعی میشد در برابر کودتا و همه آن دستاوردها به یکباره از بین نمیرفت.با توجه به این ادعا ابتدا باید جامعه مدنی را تعریف کنیم، آنگاه وجود و عدم وجود جامعه مدنی را مورد بررسی قرار دهیم.

به تعبیر هابرماس به حوزه های مستقل از قدرت سیاسی، جامعه مدنی میگویند. هابرماس به ویژه به استقلال دو حوزه در نسبت با قدرت سیاسی به عنوان مظاهری از جامعه مدنی اشاره میکند:حوزه فرهنگ و اقتصاد. بنابراین هرگاه حوزه های اجتماعی از تصمیمات و تمنیات قدرت سیاسی مصون باشند و بر اساس ماهیت خود آزادانه عمل کنند، میتوان ادعا کرد که در هریک از حوزه ها، جامعه مدنی شکل گرفته است.

با توجه به تعریف فوق، صرفا گزارشی کوتاه از فضای مطبوعات و فعالیت احزاب در این دوره ی ۱۲ ساله ارائه میشود تا دریابیم که جامعه مدنی تا چه میزان فعال بوده و موجب چه تغییر و تحولاتی در جامعه ایران شده است:تنها قریب به سه ماه پس از شهریور ۲۰ قریب ۳۰۰ مجوز روزنامه صادر شد و در کل کشور تعداد مطبوعات تا سال۳۲ به ۱۴۳۲ عنوان رسید. نیمی از این نشریات ارگان های حزبی بودند که توسط احزاب توده، جبهه ی ملی، حزب زحمتکشان، طرفداران آیت الله کاشانی، نیروی سوم و ….منتشر میشد.

با توجه به مطبوعات و احزاب متعدد در دوره ی ۱۲ ساله که نمایندگی بخش های مختلف جامعه را بر عهده داشتند چنان که نامزدهای حزبی از طرف مردم، آزادانه به عنوان نماینده تا سطح قانونگذاری در مجلس برگزیده می شدند و میتوانستند آزادانه در برابر شخص اول مملکت عرض اندام کرده و در جهت تصویب برخی قوانین منافع پایگاه حمایتی خود را تامین کنند چگونه میتوان ادعا کرد که در این دوره ی ۱۲ ساله جامعه مدنی وجود نداشته است؟ جز آن که تعریف ما از جامعه مدنی با تعریف غالب و آکادمیک این مفهوم متفاوت باشد.

کاملا اشتباه است که ملی شدن صنعت نفت و قیام سی تیر را قیامی توده وار معرفی کنیم. جنبش ملی شدن صنعت نفت و قیام سی تیر محصول بسیج و حضور آگاهانه ی نیرو های مذهبی، جبهه ملی و حزب توده بود که اعضا و نیروهای وابسته به خود را به میدان آوردند. بزرگترین اشتباه مورخین تاریخ معاصر این است که جنبش و قیام مذکور را با عنوان کلی قیام مردم معرفی میکنند تا با اغراض سیاسی خود، صورت آگاهانه و تشکیلاتی جنبش را که منبعث از تلاش های جامعه مدنی(مطبوعات و احزاب)بود، پنهان سازند.

اگر در سال ۱۳۳۲ قدرت سیاسی بنا به ملاحظات امنیتی و تامین منافع خود با خشونت، مطبوعات و احزاب مستقل را برچید و با توجه به امکانات ، حوزه های مستقل را به یکباره از صحنه تصمیم سازی و تصمیم گیری بیرون راند آیا میتوان ادعا کرد که نظام اجتماعی مزبور فاقد جامعه مدنی است؟ از یادنبریم قدرت سیاسی به مدد اجبار، خشونت و سرکوب به یاری بخش مهمی از همان جامعه مدنی توانست بر اوضاع مسلط شود.فعالین جامعه مدنی نیز ممکن است در تشخیص درست منافع خود و تعیین اولویت ها دچار اشتباه شوند. درست و بهتر است وقوع کودتای ۱۳۳۲ را محصول اراده دربار ، قدرت خارجی و بخش مهمی از جامعه مدنی علیه بخش های دیگری از جامعه مدنی بدانیم.

پیروزی کودتای ۱۳۳۲ موید فقدان جامعه مدنی نیست اتفاقا در کنار نقش قدرت سیاسی حاکم، موید وجود جامعه مدنی است که عناصر و بخش های مختلف آن در رسیدن به اجماع بر سر کلیات و جزئیات در جهت اداره امور داخلی با یکدیگر توافق ندارند. از یک سو نیروهای مذهبی، از سوی دیگر نیروهای ملی و از طرفی کمونیست ها. اتفاقا یکی دیگر از اشتباهات تاریخ نویسان در سالهای پس از کودتا عمده کردن نقش امپریالیسم و مسئله ی نفت در کودتای ۱۳۳۲ است.غلبه ی این تحلیل یک جانبه باعث شد که وجدان عمومی به شکاف های درون جامعه ی مدنی که منجر به کودتا شد، متمرکز نشود و راه حلی نجوید و خود را برای شرایط مشابه آماده نسازد. از شکاف هایی همچون سنت و مدرن، آمریت و دموکراسی، مذهبی و غیر مذهبی غافل شد تا سال ۵۷ که همه شکاف ها را به شکاف ملت – دشمن بیگانه یا جهان سوم – امپریالیسم فروکاست.

شکست یک جنبش اجتماعی- سیاسی یا پیروزی یک قدرت سیاسی، موید فقدان جامعه مدنی نیست، زیرا جامعه مدنی به حوزه های مستقل از قدرت گفته میشود که بنا به ماهیت و موجودیت خود هیچگاه در جهت تامین و تحقق خواسته شان بازنمی ایستند. حضور فعالین مستقل حوزه های مختلف اجتماعی ممکن است تضعیف شود اما نابود نمیشود.هر گونه مقاومت حوزه های اجتماعی در برابر قدرت حاکم سیاسی، موید وجودجامعه مدنی است که در جهت گسترش، تقویت و تحکیم موجودیت خود فعالیت میکنند.

خروج از نسخه موبایل