روشنفکران ایرانی دنبال تغییرات ساختاری در نظام تصمیمگیری هستند و به امور سیاستگذاری و اجرایی چندان اهمیت نمیدهند. تغییرات ساختاری در ارکان یک نظام سیاسی به بردباری، سازماندهی، و نیروی قابلاعتنا نیاز دارد که در اختیار روشنفکران نیست… در رژیم قبل وقتی ما بهعنوان نوجوان با برخی از مقامهای میانپایه مواجه میشدیم که میگفتند در دورۀ پهلوی کارهای مفید هم انجام شده است آن را درک نمیکردیم. روشنفکر ایرانی مدام اینگونه بازنمایی میکرد که ایران بدترین جا برای زندگی است و تنها به دگرگونی ساختارها رضایت میداد و این نگاه تا به امروز هم ادامه داشته است. البته نظام سیاسی نیز با نادیدهگرفتن خواست شهروندان و حذف گروههایی از جامعه شکاف را ژرفتر میکرد. متأسفانه در حال حاضر هم شاهد این هستیم که سنت گفتگو میان مردم و نهاد حکومت مورد توجه قرار نمیگیرد.
نباید گریبان دولت را دربارۀ فقر رها کرد و باید از دولتهای ایران خواست نقش کاملی دراین باره داشته باشند. دولتهای ایران درآمد سرشاری از فروش نفت دارند و این درآمدی است که به همۀ ایرانیان تعلق دارد و باید به برطرفکردن فقر اختصاص یابد. ممکن است بر سر نحوۀ هزینهکردن درآمدهای نفت در راستای فقرزدایی اختلاف نظر داشته باشیم، اما نباید دربارۀ اینکه منابع باید به این مقوله اختصاص یابد اختلاف داشته باشیم. به این مسئله توجه کنیم که اگر درآمد حاصل از صادرات نفت برای فقرزدایی و عدالت اجتماعی هزینه نشود در کجا و برای چه کاری هزینه خواهد شد؟! روشنفکر ایرانی باید روی این مقولات کارکند. دربارۀ فقر باید گفتمان ملی داشته باشیم و روشنفکران نباید احساس طردشدگی پیدا کنند.
در قانون اساسی تأکید شده که باید همۀ درآمدهای کشور از هر جایی و از هر فعالیتی و توسط هر نهادی به خزانۀ کل کشور واریز شود و در آنجا برای هزینهکردن آن برنامهریزی شود. اما این کار از سوی نهادهای مدنی کار کوچکی به حساب میآید و حتی رسانهها حاضر نیستند به آن بپردازند و آن را دامن بزنند.