اگرچه نظام برنامهریزی در ایران، در دهههای آغازین سدهی سیزدهم خورشیدی نهادنیه شد اما رویکرد عباس میرزا و امیرکبیر به جبران عقبماندگی ایران، در فاصلهی زمانی نزدیک به یک سده پیشتر، میتواند نخستین سازمانیابی از جنس برنامهریزی توسعه به حساب آید. شکاف توسعه در نزد ایشان، نبود دانش روز در میان جوانان ایرانی بود که مکانیزم گسیل آنها به فرنگ را به دنبال داشت. این مکانیزم کارگر افتاد و به مشروطهخواهی در دهههای بعدی انجامید.
نسخهی امیرکبیر و عباسمیرزا برای شکاف توسعه، افزایش آگاهی و بازخورد اطلاعاتی دربارهی عقبماندگی ایران بود که با مقایسهی آن با جوامع صنعتی غرب میسر میشد. یکی از ثمرات مسیری که آنها برای توسعه ایران باز کرده بودند، ابتکار ابولحسن ابتهاج در پایهگذاری سازمان برنامه در ایران در سال ۱۳۱۶ بود که به تاسیس سازمان برنامه در سال ۱۳۲۷ منجر شد. ابولحسن ابتهاج عنوان میدارد که در سال ۱۳۱۶ برای نخستین بار فکر تنظیم برنامهای، برای فعالیتهای عمرانی کشور به وجود آمد. در فاصلهی ده سال، نخستین برنامهی عمرانی در سال ۱۳۲۷ به اجرا در آمد.
طی این دوره زیرساختهای فیزیکی- اقتصادی شکل گرفتند اما با کودتای ۲۸ مرداد، زیرساختهای سیاسی توسعه دچار تزلزل شدیدی شدند. در دورهی اجرای برنامهی اول عمرانی کشور، پتانسیل انطباق بین مختصات هر دو بخش حکمرانی و نهادهای غیررسمی از طرف دولت محمد مصدق تقویت میشد. در واقع شرایط تثبیت یک دولت طبیعی بالغ در دوران مصدق به وجود آمد. به استثنای کنترل یکپارچهی نظامیان که در بین دولت و شاه پخش شده بود، سیاستهای دولت مصدق به سمت استقرار حاکمیت قانون گرایش داشت. البته درک از شکاف توسعه در طراحی برنامهی اول عمرانی با پارادایم مسلط جهانی آن دوره، انطباق کامل دارد. با این وجود، توجه صرف به زیرساختهای فیزیکی و اعتقاد به تقدم فاز خردهسیستم اقتصادی باعث شد تا ساختار شکاف توسعه از دید سلطنت با دید روشنفکران، انطباق نداشته باشد. این عدم انطباق، در کلّ هفت دهه برنامهریزی توسعه در ایران، حاکم بوده و الگوی کلّی آن به صورت اثر گروههای فرادست و غالب سیاسی در جلوگیری از آزادسازی پتانسیل برنامه ولو در حد زیرساخت فیزیکی، یا انحراف زیرساخت در حد پروژههای عمرانی نمایشی برای جلب رای گروههای فرودست و افزایش اعضای سازمانهای حامی-پیرو، یا اختصاصیسازی چیرگی گروههای فرادست بر منابع است.
برنامهی دوم عمرانی نیز به سبک و سیاقی مشابه با برنامهی اول به اجرا درآمد. اثر بومرنگی کودتای ۲۸ مرداد باعث نشد تا جریان کارآفرینی که در ایران به راه افتاده بود متوقف شود. تمهید عالینسب در استفاده از لولههای بلااستفادهی نفت برای تولید محصولات صنعتی، از نوآورانهترین و خلاقانهترین دستاوردهای جنبش کارآفرینی دههی ۱۳۲۰ و ۱۳۳۰ در ایران به شمار میرود که بعدها با ورود خانوادههای کارآفرینی همچون لاجوردی، خسروشاهی، خیامی، ایروانی و سایر نامهای مطرح در این حوزه رونق بیشتری گرفت. اما این فرایند کارآفرینی بیشتر در نتیجهی استقرار ساختارهای مدرن مدیریت اقتصادی از شروع سده ۱۳۰۰ خورشدی در ایران و قوانین مدرن کسب و کار (تجارت، مالیه و …) سرچشمه میگرفت.
برنامهی سوم عمرانی، اولین برنامهی جامع توسعهی کشور به شمار میرود. بعد از استقرار زیرساختهای فیزیکی و شروع روند سرمایهگذاری در صنایع کوچک، طراحان برنامهی سوم عمرانی به دنبال مدرنیزاسیون (تاکید بر شهر، صنعت و اصالت رشد) بودند. طراحان قصد داشتند تا با استقرار صنایع ذوب آهن، تراکتورسازی، آلومینیوم و پتروشیمی و توسل به استراتژی جایگزینی واردات، رشد اقتصادی ۶ درصدی را محقق سازند که در عمل به رشد اقتصادی ۵/۸ درصدی دست یافتند. برنامههای چهارم و پنجم پیش از انقلاب ۵۷ و برنامههای پس از انقلاب ۵۷ همگی از نظر نوع نگرش برنامهریزان به شکاف توسعه، مشابه برنامهی سوم عمرانی و امتداد آن هستند. میزان تشابه نظم اجتماعی و جایگاه نظام برنامهریزی در این دو دوره به حدی است که در دو مقطع افزایش شدید قیمت نفت، وسوسهی تعطیلی سازمان برنامه ایجاد شد که در مقطع دوم یعنی سال ۸۵ تحقق یافت و حتی با برچسبهای سیاسی نابهجایی برنامهی چهارم توسعه متوقف شد.